همانگونه که در پرسش آمده، در زیارت ابراهیم,[1] فرزند کوچک پیامبر, اسلام(ص) که در کودکی رحلت کرد، آمده است: «...اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُک بِحَقِّ مُحَمَّدٍ صَفِیک وَ إِبْرَاهِیمَ نَجْلِ نَبِیک أَنْ , ...ادامه مطلب
«إشفاق» به معناى «رقّت قلب» در جایی است که انسان از چیزى بترسد. و نیز «شفقت» در برابر «غلظت» است و اصل آن ناشى از ضعف است، از قول عرب: «ثوب شفق أى ضعیف النسج»؛ یعنى پیراهن نازکبافت. همچنین از , ...ادامه مطلب
یکی از آرایههای ادبی کلام و زیبا سازی سخن، «تأکید المدح بما یشبه الذم» و «تأکید الذم بما یشبه المدح»؛[1] است که به معنای «بهتر ستایشکردن یک فرد با استفاده از چیزی که شبیه نکوهش است» و «ن, ...ادامه مطلب
قرآن کریم در چهار آیه از «اصحاب ایکه» نام میبرد و آنان را مردمانی ظالم و ستمکار معرفی میکند.بسیارى از مفسران و ارباب لغت گفتهاند که «ایکه» به معناى درختان درهم پیچیده و یا بیشه است.[1] و «أَصْحابُ الْأَیْکَه» مردمی بودند که در سرزمینى پر آب و پر از درختان در میان حجاز و شام زندگى میکردند.[2]و این منطقه در نزدیکیهاى شهر «مدین» بود.[3]اصحاب ایکه از ن, ...ادامه مطلب
اخلاق فضیلت، به عنوان شاخهای از اخلاق هنجاری،[1] بر رفتار فضیلتمندانه با دیدگاهی غایتاندیشانه و کمالطلبانه تأکید دارد و در آن تلاش میشود مبنایی عقلانی و کامل برای گزارهها و کنشهای رفتاری وضع شود که مبتنی بر سعادتمحوری با توجه به «خیر» است.[2] در این نظام اخلاقی، فعلیتیافتگی قُوای طبیعی و نفسانی انسان مورد توجه است که خود به لحاظ معرفتی نیل به غایت طبیعی انسان و خیر و سعادت او را در بر دارد. فضیلتگرایی اخلاقی، با توجه به اصل ارسطوییِ[3] حرکت طبیعی انسان از قوّه به فعل، برای حرکت به سوی تکامل فردی انسانی بر این اعتقاد است که انسان در انجام دادن فعل(رفتار) اخلاقی باید با تحقق بخشیدن به فضایل شخصیتی خود قوای نفسانی خویش را فعلیت بخشد و در این حرکت تکاملی است که امر اخلاقی صورت میگیرد و فاعل اخلاقی به شکوفایی میرسد.در فضیلتگرایی، بر فاعل اخلاقی تأکید میشود که با رویکردی فضیلتمندانه به سوی خیر اخلاقی حرکت میکند.در اخلاق هنجاری، مبانی نظری مستقل از گزارههای دینی پیریزی میشود و حتی در اخلاق فضیلت، که نوعی فرار کردن از خودمحوری و توجه به ایده خیر در آن مد نظر است، این رویکرد تعالیجویانه دینی نیست و اخلاق در حوزهای مستقل از دین مورد توجه قرار میگیرد. ولی باید دید آیا این فضیلتمندی اخلاقی، نسبتی با فضیلتمندی به معنای دینی دارد یا خیر. از اینرو، بحث نسبت بین اخلاق فض, ...ادامه مطلب
برای امام دوازدهم حضرت مهدی(عج) نامهای بسیاری در روایات ذکر شده است که در اینجا به توضیح مختصری در مورد دو نام یاد شده در پرسش خواهیم پرداخت:1. ولی عصر«عصر» به معنای روزگار است و به همین معنا نیز خداوند در سوره عصر قسم یاد نموده است.[1] البته برای عصر معانی دیگری نیز؛ مانند زمان نزدیک به مغرب، فشردن، حبس و ... بیان شده است.واژه «ولی» نیز گرچه دارای چند معنی در لغت عرب میباشد،[2] اما در اینجا با توجه شواهد پیرامونی به معنای سرپرست میباشد. بنابراین معنای «ولی عصر» یعنی سرپرست زمان.در تایید این معنا، مفضل بن عمر میگوید: از امام صادق(ع) درباره معناى سخن پروردگار: «وَ الْعَصْرِ إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ»، پرسیدم، آنحضرت – در بیان بطنی از قرآن - فرمود: مقصود از این «عصر»، عصر خروج قائم(ع)است... .[3]2. بقیة الله«بقیه» به معنای آنچه از چیزی باقی میماند میباشد.[4]اما اینکه چرا به امام زمان(عج) بقیة الله میگویند، میتوان گفت که استفاده از این لقب برای حضرتشان برگرفته از آیه 86 سوره هود است، آنجا که خداوند میفرماید: «بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ»؛ آنچه خداوند براى شما باقى گذارده، برایتان بهتر است، اگر ایمان داشته باشید.در همین راستا در روایتی میخوانیم:اول سخنى که امام مهدی(عج) بر زبان میآورد این آیه شریفه است: بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إ, ...ادامه مطلب
شب جمعه، شب پرفضیلت و بابرکتی است،[1] و در روایات برای این شب اعمالی سفارش شده است.[2] در همین راستا، یکی از اعمال سفارششده در این شب، زیارت امام حسین(ع) میباشد.[3] همچنین چون قبر آنحضرت در شبهای جمعه زائران خاصی دارد، به اهمیت آن افزوده است. زائران ویژه زیارت مرقد مبارک امام حسین(ع) عبارتاند از: 1. خدای تعالی یکی از زائران قبر امام حسین(ع) در شب جمعه خداوند متعال است. امام صادق(ع) در این زمینه میفرماید: «خداوند متعال در هر شب جمعه با فرشتگان و انبیاء و اوصیاء به زمین هبوط کرده و او را زیارت میکنند». سپس صفوان پرسید: فدایت شوم پس، هر شب جمعه قبر آنحضرت را زیارت کرده تا بدین وسیله زیارت پروردگار را نیز کرده باشیم؟ حضرت فرمودند: «بلی».[4] البته معنای اینکه خداوند، قبر امام حسین(ع) را زیارت میکند، معنایش تشبیه و تجسیم نیست و از اینرو، چند وجه برای تبیین و تأویل آن بیان شده است: یک. عنایت خاصه خداوند متعال با ارسال و تداوم فیض الهی به امام حسین(ع)؛ دو. قرار دادن امام حسین(ع) به عنوان یکی از مظاهر تجلّی الهی؛ [5] سه. انزال رحمت خاصه بر امام(ع) و زائرین آنحضرت؛[6] چهار. زیادی تفضل خدا به آنحضرت است.[7] همچنین مقصود از زیارت کردن زائران، خدا را، به معنای نزدیک شدن معنوی به باری تعالی، و یا رسیدن به مُلک او است؛, ...ادامه مطلب
«شارع» در لغت از ریشه «شرع» است که به معنای هر دو واژه اشاره میشود: واژگان «شرع» در لغت به معنای اظهار، راه روشن، گشودن و شناساندن طریق است.[1] «شرع» و «شریعت»، سنتهایی است که خداوند در قالب دین قرار داده و بدان دستور داده است؛ مانند نماز، روزه و اعمال خیر.[2] به دیگر سخن؛ «شرع»؛ یعنی آیینی که خداوند برای بندگان روشن و آشکار ساخته است.[3] «شارع»؛ در معناهایی؛ مانند بزرگراه،[4] عالم ربّانی،[5] و وضعکننده قانون (قانونگذار)[6] مورد استفاده قرار میگیرد. اینها معانی لغوی عام کلمه «شارع» میباشند. اما در اصطلاح؛ «شارع» یعنى کسى که طریق واضح و روشن را در امور مادى و معنوى انسان انشاء میکند. پس، جاعل شرع را «شارع» گویند.[7] مراد از «شارع»، در کاربردهای علمی بویژه در کتب فقهی، اصولی و کلامی یعنی خداوند، از آن جهت که او بنیانگذار شرع بوده و تنها وی شارع حقیقی به شمار میرود. خدای تعالی، شارع یا قانونگذاری است که اصل دین را براى هدایت انسانها آفریده و چون وى خالق انسان، طبیعت و رابطه میان انسان و طبیعت است، براى سعادت او قوانین و احکامى را انشاء و اعتبار کرده است.[8] در قرآن کریم آیاتی آمده است که انحصار تشریع به خداوند را اوّلاً و بالذات ثابت میکند؛[9] از جمله آیه شریفه «إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لله»؛[10] یعنى تشریع و قانونگذارى فقط شایسته خداوند است؛[, ...ادامه مطلب
تعبیر «فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ» در داستان قوم بنی اسرائیل - وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ إِنَّکُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَکُمْ بِاتِّخاذِکُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلى بارِئِکُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ عِنْدَ بارِئِکُم -،[1] قطعا به معنای خودکشی نیست، بلکه به معنای کشتن گروهی، به وسیله گروه دیگر است، و این نوع تعبیر در قرآن که برادران دینى و همکیشان را به کلمه «انفسکم» تعبیر کند، بسیار است؛ مانند آیات «لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَیْراً»؛[2] چرا هنگامى که این (تهمت) را شنیدید، مردان و زنان با ایمان نسبت به خود گمان خیر نبردند و نگفتند این دروغى بزرگ و آشکار است؟! «وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ»؛[3] و یکدیگر را مورد طعن و عیبجویى قرار ندهید و با القاب زشت و ناپسند یکدیگر را یاد نکنید. بنابر این، بنى اسرائیل مأمور شدند که گروهی از آنان، گروه دیگر را به قتل برسانند تا توبه آنها قبول شود. در اینکه چه کسى مأمور شد بنی اسرائیل را بکشد و چگونگی این قتل میان مفسران اختلاف است. برخی میگویند؛ کسانى که گوساله نپرستیدند محکوم بقتل نبودند، بلکه مأمور به قتل گوسالهپرستان بودند؛ یعنی بیگناهان مأمور بودند گناهکاران را بکشند،[4] و این هم اگر چه ب, ...ادامه مطلب
«ارباب» در اصل واژهاى عربى و جمع «ربّ» است. «ربّ» در ریشه اصلى به معناى تربیت و پرورش است؛ یعنى ایجاد کردن حالتى پس از حالتى دیگر در چیزى تا به حدّ نهایى و تمام و کمال آن برسد.[1] بدین ترتیب «ربّ» در ریشه لغوى، مفهومى مصدرى دارد که بهطور استعاره بهجاى فاعل بهکار رفته است؛[2] یعنی در کاربرد عرفى، به صورت استعاره براى پرورشدهنده و کسى که فرآیند رشد چیزى را بر عهده میگیرد و آنرا به تدریج به سمت کمال و رشد مطلوب ارتقا میدهد، به کار رفته است و در نتیجه مفهوم اسم فاعل یافته است. در این مفهومِ استعارهاى، براى ربّ معانى گوناگونى را برشمردهاند. برخى از این معانى عبارتاند از: سیّد (آقا و رئیس)،[3] مصلح،[4] مالک،[5] صاحب.[6] «ربّ» وقتى به صورت مطلق به کار رود، از نامهاى خداى تعالی است و در این مفهوم، نمیتوان آنرا جمع بست.[7] اما به شکل مضاف، قابل کاربرد برای دیگر موجودات نیز میباشد: «ربّ الدّار» و «ربّ الفرس»، چنانکه جناب عبدالمطلب به ابرهه گفته بود: «أنا ربّ الإبل و للبیت ربّ یمنعه (سیمنعه)»؛[8] من صاحب شترانم، کعبه هم صاحبى دارد که از آن حفاظت خواهد کرد. در صورتى که «ربّ» براى موجودى غیر از خداوند متعال به کار رود، قابل جمع بستن است. بدین ترتیب، در کاربرد عرفى، معنا و مفهوم «ارباب» عبارت است از: صاحبان، مالکان و پرورندگان.[9] البته ارباب در زبان فارسى، با, ...ادامه مطلب
قرآن کریم در داستان حضرت ابراهیم(ع) بعد از آنکه آمدن فرستادگان پروردگار برای بشارت و مژده نزد حضرتشان را نقل میکند،[1] در ادامه بیان میدارد: «فَضَحِکَتْ فَبَشَّرْناها بِإِسْحاقَ وَ مِنْ وَراءِ إِسْحاقَ یَعْقُوبَ».[2] اگر چه بیشتر مفسران و مترجمان قرآن کریم واژه «ضحکت» در این آیه را به خندیدن معنا کردهاند، اما برخی نیز آنرا به معنای حیضشدن دانستهاند. بنابر تفسیر دوم، معنای آیه این چنین است: زنش ایستاده بود که حائض شد، به او مژده اسحاق را دادیم و پس از اسحاق یعقوب را. در برخی از لغت نامهها آمده است: «ضحک» بفتح «ضاد» به معناى حیض است.[3] گویند: «ضحکت الارنب»؛ یعنى خرگوش حائض شد.[4] صاحب جامع البیان از قول اهل بصره میگوید: بعضی از اهل حجاز میگویند ضحک به معنای حیض است و ضحکت المرأة؛ یعنی زن حائض شد.[5] بر همین اساس برخی از مفسران میگویند کلمه «ضحکت» به معناى حیض شدن زنان است. مؤید این معنا هم این است که بشارت را با حرف فاء متفرع بر آن کرده و فرمود: «فبشرناها ...»؛ یعنى به مجرد اینکه حیض شد، ما او را به اسحاق بشارت دادیم، و این حیض شدن نشانهاى بود که باعث میشد همسر ابراهیم(ع) به راحتی آن مژده را باور کند و بپذیرد، و معجزهاى بود که دل او را آماده میکرد تا براستى و درستىِ بشارت آنان اطمینان کند. اما اینکه چرا قرآن کریم از ایستاد, ...ادامه مطلب
ظاهرا مقصود از این سخن امام علی(ع): «کسى را که نزدیکانش واگذارند، بیگانه او را پذیرا میگردد؛[1] یا بیگانه او را در مییابد؛[2] یا یارى دور را به دست آرد»،[3] این است که کسی را که خویشان بسیار نزدیک (مانند برادر و عمو و دایى) رها کنند، بیگانه بسیار دور براى (یارى و کمک) او خواهد رسید. (خداوند کسانى را میگمارد که او را تنها نگذارند).[4] به بیان دیگر، هرگاه خویش و نزدیک کسى را واگذارد و رعایت و احسان نکند حق تعالى تقدیر کند از براى او دورترى را که رعایت و احسان او بکند. توضیح اینکه: گاهی اقوام و خویشان که انسان امید به حمایت و یاری آنان دارد انسان را رها میکنند و کسانی به یاری انسان میآیند که هیچگونه امیدی به کمک آنها نداشته است. چنانکه قریش که از اقوام و قبیله پیامبر(ص) بودند به ایشان ایمان نیاوردند و نه تنها ایشان را یاری نکردند، بلکه به آزار و اذیت ایشان نیز پرداختند، اما مردم مدینه (اوس و خزرج) با اینکه از نظر خویشاوندی از ایشان دور بودند - چون پیامبر از اعراب عدنان بودهاند و مردم مدینه -اوس و خزرج- از اعراب قحطاناند و این دو قبیله بسیار از هم دور هستند- به یاری آنحضرت شتافتند.[5] [1]. «وَ قَالَ ع مَنْ ضَیَّعَهُ الْأَقْرَبُ أُتِیحَ لَهُ الْأَبْعَد». سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، محقق، صبحی صالح، ص 471، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق؛, ...ادامه مطلب
الف. سفسطه دانشمندان علم منطق در تعریف «سفسطه» میگویند: سفسطه، قیاسی است که در آن از قضایای وهمی (وهمیات) استفاده شود؛ و غرض از آن به غلط انداختن طرف مقابل و یا اسکات او باشد. قضیه وهمیه در نظر آنان عبارت است از: قضیهای که در واق,اصطلاحات,«سفسطه»,«مغالطه» ...ادامه مطلب
خدای متعال در آیات متعدد خطاب به انسان میفرماید: خورشید و ماه و ستارگان و دریاها و روز و شب و آنچه را که در زمین و آسمانها است، مسخر شما گردانیم.به عنوان نمونه: «وَ سَخَّرَ لَکُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ دائِبَیْنِ وَ سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ».[1] «وَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً مِنْهُ».[2]آنچه از مجموع این آیات به دست میآید این است که «تسخیر» در ف,معنای,تسخیر,چیست,صحیح,بگوییم,آسمانها,زمین,تسخیر,انسان,است؟ ...ادامه مطلب
«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ»؛ یعنی هیچ نیرو و توانى جز از سوى خداوند بلندمرتبه و بزرگ نیست.واژه «حول» در لغت به معنای حرکت و جنبش،[1] و «قوّة» به معنای استطاعت و توانایی است.[2]بنابر این، معنای عبارت فوق این است که: هیچ حرکت و قدرتی در جهان آفرینش جز به مشیت خداوند متعال و بزرگ وجود ندارد.این ذکری است که خداوند در شب معراج به پیامبر اکرم(ص) هدیه داده است: «عَ,معنای,بالله,العلی,العظیم»,برکاتی,دارد؟ ...ادامه مطلب