قرار گرفتن تحت فرمان قدرتهای سلطهطلب که در پی تسلط ظالمانه بر کشورها و ملتها هستند امری خلاف شرع است، زیرا دین اسلام سلطه کافران بر مؤمنان را برنمیتابد. بر این اساس، همراهی و همگامی با این قدرتها جایز نیست مگر در مواردی خاص که شرایط موجود کشور یا منطقه چنین ضرورتی را اقتضا کند که در همان موارد نیز باید به حداقلها اکتفا کرد.حال اگر برخی از دولتهای کشورهای اسلامی، بر خلاف این قاعده عمل کردند، باید تا حد امکان در برطرف شدن چنین رابطهای کوشید، اما باید به این نکته نیز توجه داشت که گاهی وجود یک حکومت ضعیف اسلامی بهتر از نابودی مطلق آن است. از اینرو، اگر امکان رفع ضعفها و کاستیها وجود ندارد، نباید با انجام اقدامات نسنجیده موجب تضعیف دولت اسلامی شد، بلکه در این رابطه باید قاعده اهم و مهم را رعایت کرد. البته این مطلب به معنای این نیست که اگر زمینه برای بهتر ساختن اوضاع و کاهش وابستگی به بیگانگان وجود دارد، از این کار خودداری شود.2. درباره چگونگی رفتار با این نوع دولتها باید از رهنمودهای علما و رهبران دینی کشور یا فقهایی که در کشورهای دیگر حضور داشته و شخصیتی جهانی دارند و اهل سیاست و تقوا و آگاه از مسائل روز هستند، پیروی کرده و از انجام کارهای خودسرانه که ممکن است نتیجه عکس داشته باشد، خودداری شود. , ...ادامه مطلب
رابطهی انسان با جهان رابطهی تقابلی است؛ یعنی انسان در جهان اثر میگذارد و جهان نیز در انسان اثرگذار است. بنابراین حوادث جهان هستی را میتوان از حالات انسان دانست، چنانکه انسان و حالات او را نیز میتوان از حوادث جهان بر شمرد. علاوه بر این رابطهی انسان با جهان رابطهی کل و جزء بوده، و انسان جزئی از این عالم است؛ لذا حوادث عالم همانگونه که حالات و اعراض برای جهان محسوب میگردند، برای انسان نیز, ...ادامه مطلب
میتوان چکیده برهان وجوب و امکان را(در تقریر حاضر) چنین بیان کرد: به یقین در جهان خارج موجودی هست. این موجود اگر واجب الوجود باشد ادعای ما(که وجود خداوند یا همان واجب الوجود است) ثابت میشود و اگر ممکن الوجود باشد، با توجه به نیازمندی آن به علت و با توجه به امتناع تسلسل و دور، به موجودی نیاز دارد که وجودش معلول موجود دیگری نباشد و چنین موجودی، واجب الوجود(یا همان خداوند) است.[1]شاید بسیاری از اندیشمندان غیر مسلمان، این برهان را نپذیرند و یا برخی اندیشمندان مسلمان نیز نقدهایی در مورد این برهان مطرح کرده باشند، اما در طرف مقابل، بسیاری از اندیشمندان، با قدرت به تبیین نکات دقیق فلسفی و نیز پاسخ اشکالات وارده بر این برهان میپردازند.[2]در تبیین برهان وجوب و امکان میتوان به دو نکته اصلی اشاره کرد:1. هر واقعیت خارجی که ذات و ذاتیات آن به ادراک حصولی تعقل شده و به وجود ذهنی موجود میشود، «ممکن الوجود» است؛ زیرا اگر واجب الوجود بود؛ یعنی ذاتش عین واقعیت خارجی بود، محال بود به ادراک حصولی تعقل یابد و به وجود ذهنی موجود شود؛ چون لازمهاش استحاله و انتقال واقعیت خارجی به ذهن است. ظاهراً سخن امام علی(ع) به همین مطلب اشاره دارد، آنجا که میفرماید: «هر امری که به نفس ذات خود شناخته شود مخلوق است».[3]2. چیزی که وجود و هستی عین ذاتش نیست؛ ذاتاً محتاج واجب الوجود است؛ یعنی هیچگاه بینیاز از واجب نیست حتی در زمانی که به واسطهی فیض واجب الوجود، موجود است نیز نیاز ذاتی او بر طرف نمیشود و در ذات خود تبدیل به بینیاز نمیشود. سخن امام علی(ع) که میفرماید: «و هر امری که به غیر خود قائم باشد معلول است».[4] اشاره به همین مطلب دارد. و به تعبیر شیخ شبستری:سیه رویی ز ممکن در دو عالمجدا هرگز نشد و الله اعلم.[5]بنابراین، برهان وجوب و امکان را میتوان به این صورت خلاصه کرد؛ چیزی که وجود و هستی، عین ذاتش نیست، در وجود و هستی خود محتاج موجودی است که وجود عین ذاتش باشد؛ یعنی محتاج واجب الوجود است.در همین راستا، در بررسی نقدها و اشکالات وارده بر این برهان نیز گفته شده است: این برهان هم در تاریخ فلسفهی اسلامی مورد برخی نقدها قرار گرفته و هم در فلسفه غرب. اما نقدهای فیلسوفان اسلامی بر آن، نقد بر اصل برهان به تقریر و بیانی که گذشت نیست، بلکه نقد بر برخی از بیانها و تقریرهای دیگر آن است؛ مثلاً در , ...ادامه مطلب